بینامتنی قرآنی در مقامات ناصیف یازجی
محورهای موضوعی :
1 - دانشگاه بوعلی سینا همدان
کلید واژه: قرآن بينامتنی ناصيف يازجی تلميح,
چکیده مقاله :
يكي از رويکردهای مورد توجه در پژوهش های مربوط به ادبيات در دهه های اخير مطالعات بينامتنی است. بينامتني يادآور اين نكته است كه متون به نوعی همواره در تعامل با يکديگرند. يافتن اين روابط ما را به خوانشی نو از متون رهنمون می سازد. از جملة اين متون کتاب مجمع البحرين ناصيف يازجی نويسنده و شاعر معاصر است. این تحقیق به روش تحلیلی– توصیفی و با استقراء آیات کریمه قرآنی در مجمع البحرین انجام شده است. هدف از پژوهش، شناخت و معرفی چگونگی و اندازه تأثیر قرآنکریم بر لفظ و محتوای مقامات ناصیف است. ناصيف در مقامات خود رويکرد قابل توجّهی به قرآن دارد. اين امر وقتی بيشتر مورد توجه قرار می گيرد که بدانيم او يک مسيحی است. استفاده از مَثَل های رايج و مرسوم، اشاره به حوادث، داستان ها و اسامی شخصيت های قرآنی نيز که از آن به تلميح ياد می شوند، نوعی از بينامتنی مقامات ناصيف با قرآن است. با تحليل و بررسی عمليات بينامتنی در مقامات(متن حاضر) و قرآن(متن غايب) در می یابيم که اين تعامل هر چند بيشتر به صورت نفی متوازی و نفی جزيی است، اما نفی کلی نيز در آن کم نيست.
Objectives: One of the major approaches prevalent in recent decades regarding literature is intertextuaity studies. Intertexulaity indicates that there is a correlation between texts. Knowing about these interrelationships opens a new chapter on reading texts. As a prime example, we can refer to “Majma-al-Bahrain” by Nasif Al-Yaziji, contemporary writer and poet. This research attempts to study this book’s allusion on intertextextuality in comparison with the Holy Quran. Method: The paper has been conducted in an analytical-descriptive method based on the Quran verses mentioned in “Majma-al-Bahrain”. Conclusion: The purpose of this research is to identify and introduce the impact of the Holy Quran on content and terminology of Nasif’s works. There are many books available on intertextuality as well as Nasif’s works, but intertextuality regarding the Holy Quran needs more attention at present time. The most important achievement of this research is that Quranic issues form a major part of Nasif’s works. It is more interesting when we considerate he is a Christian. Applying common parables and referring to events, Quranic stories and characters are all examples of intertextuality in Nasif’s works. By evaluating the issue of intertextuality in Majma-al-Bahrain and the Holy Quran, we understand that while the existing correlation seems like a parallel or partial negation, it is indeed a general negation.